بنابروایت حافظ ابرو مؤلف ذیل جامع التواریخ در سال 706 هجری قمری که الجایتو بطرف گیلان و لاهیجان رهسپار گردید این شخص ظاهراً حاکم لاهیجان بود و در برابر الجایتو سر اطاعت فرود آورد، (ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ أبرو ص 15)
بنابروایت حافظ ابرو مؤلف ذیل جامع التواریخ در سال 706 هجری قمری که الجایتو بطرف گیلان و لاهیجان رهسپار گردید این شخص ظاهراً حاکم لاهیجان بود و در برابر الجایتو سر اطاعت فرود آورد، (ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ أبرو ص 15)
شاهسدان. مؤلف ایران باستان نویسد: ارشک بزرگ پسر پادشاه تتالیان درپهل شاهسدان در صفحۀ کوشان میزیست. و شاهسدان مبدل شدۀ شاهستان است و گوید این اسم (پهل شاهسدان) با گرگان مطابقت میکند. (ایران باستان ج 3 ص 2595)
شاهسدان. مؤلف ایران باستان نویسد: ارشک بزرگ پسر پادشاه تتالیان درپهل شاهسدان در صفحۀ کوشان میزیست. و شاهسدان مبدل شدۀ شاهستان است و گوید این اسم (پهل شاهسدان) با گرگان مطابقت میکند. (ایران باستان ج 3 ص 2595)
دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل. دارای 360 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آن برنج، مختصر غلات وپنبه و کنف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل. دارای 360 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آن برنج، مختصر غلات وپنبه و کنف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام شاعری است باستانی و دوبار در لغت فرس اسدی بشعر او استشهاد شده است، (یادداشت مؤلف) : گهرفتال شد این دیده از جفای کسی که بود نزد من او را تمام ریزفتال چو باز را بکند بازدار مخلب و پر بروز صید برو کبک راه گیرد و چال، (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 115، 114)، و مؤلف شرح حال رودکی (ص 458) می نویسد که او از شعرای دربار سامانیان بوده است
نام شاعری است باستانی و دوبار در لغت فرس اسدی بشعر او استشهاد شده است، (یادداشت مؤلف) : گهرفتال شد این دیده از جفای کسی که بود نزد من او را تمام ریزفتال چو باز را بکند بازدار مخلب و پر بروز صید برو کبک راه گیرد و چال، (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 115، 114)، و مؤلف شرح حال رودکی (ص 458) می نویسد که او از شعرای دربار سامانیان بوده است
شهسوار. کسی که در سواری اسب و غیر آن ماهر است. (فرهنگ نظام). شهسوار و فارس و راکب بزرگوار و باعظمت. (ناظم الاطباء). فرد ممتاز در سواری: ای شاه سوار ملک هستی سلطان خرد به چیره دستی. نظامی. کین شاه سوار شیرپیکر روی عربست و پشت لشکر. نظامی. بدامن کوهی خواهی رسید شاه سواری ترا پیش خواهد آمد. (انیس الطالبین ص 28)
شهسوار. کسی که در سواری اسب و غیر آن ماهر است. (فرهنگ نظام). شهسوار و فارس و راکب بزرگوار و باعظمت. (ناظم الاطباء). فرد ممتاز در سواری: ای شاه سوار ملک هستی سلطان خرد به چیره دستی. نظامی. کین شاه سوار شیرپیکر روی عربست و پشت لشکر. نظامی. بدامن کوهی خواهی رسید شاه سواری ترا پیش خواهد آمد. (انیس الطالبین ص 28)
شاه ستا. ستاینده و مداح شاه بود. که شاه را ستاید. او که ستایش و مدح شاه کند: هیچکس نیست که با شاه جهان یک سخن گوید از این شاه ستای. فرخی. دزد بیان من بود هر که سخنوری کند شاه سخنوران منم شاه ستای راستین. خاقانی. رجوع به شاه ستا شود
شاه ستا. ستاینده و مداح شاه بود. که شاه را ستاید. او که ستایش و مدح شاه کند: هیچکس نیست که با شاه جهان یک سخن گوید از این شاه ستای. فرخی. دزد بیان من بود هر که سخنوری کند شاه سخنوران منم شاه ستای راستین. خاقانی. رجوع به شاه ستا شود
سیم ممتاز از دیگر سیمها، سیم تناورتر، که سیمهای دیگر از آن منشعب و جداگردد، مادر سیم، ام الاوتار، (از یادداشت مؤلف)، سیم پرقوه تر از الکتریک، (یادداشت مؤلف)، که قابلیت حمل الکتریسته بیشتر داشته باشد
سیم ممتاز از دیگر سیمها، سیم تناورتر، که سیمهای دیگر از آن منشعب و جداگردد، مادر سیم، ام الاوتار، (از یادداشت مؤلف)، سیم پرقوه تر از الکتریک، (یادداشت مؤلف)، که قابلیت حمل الکتریسته بیشتر داشته باشد
شه مات، ماتی در بازی شطرنج، (ناظم الاطباء)، اعلام مات شدن شاه، هنگامی که شاه شطرنج را مات کنند گویند: ’شاه مات’، یعنی شاه مات شده: شطرنج ملک باخت ملک با هزار شاه هر شاه را بلعب دگر شاه مات کرد، عسجدی
شه مات، ماتی در بازی شطرنج، (ناظم الاطباء)، اعلام مات شدن شاه، هنگامی که شاه شطرنج را مات کنند گویند: ’شاه مات’، یعنی شاه مات شده: شطرنج ملک باخت ملک با هزار شاه هر شاه را بلعب دگر شاه مات کرد، عسجدی
دهی از دهستان جعفرآباد شهرستان ساوه. دارای 128 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان جعفرآباد شهرستان ساوه. دارای 128 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)